ü برنامه ریزی جامع عقلانی:
برنامه ریزی جامع عقلانی یا رهیافت جامع خردگرا، سنت غالب و نقطه جدایی دیگر رهیافت های برنامه ریزی است که عملا شکل اصلاح شده یا پاسخ هایی در برابر آن هستند.
برنامه ریزی جامع عقلانی، چهار عنصر کلاسیک دارد: 1. تبیین اهداف 2. معرفی گزینه های سیاستی 3. ارزیابی منابع در مقابل خروجی ها 4. اجرای سیاست ها.
فرآیند برنامه ریزی جامع عقلانی همیشه طبق این توالی انجام نمی شود . هر مرحله می تواند به کرات تکرار شود برای مثال ارزیابی می تواند شامل رویه هایی نظیر تحلیل هزینه – فایده، تحقیق عملیاتی، تحلیل سیستم ها و تحقیق برای پیش بینی باشد.
برنامه ریزی جامع عقلانی به مسائل از نقطه نظر سیستم ها نگاه می کند و از روش های مفهومی یا ریاضی در ارتباط با اهداف، منابع و محدودیت ها بهره می برد و به شدت به اعداد و تحلیل های مقداری وابسته است. با وجود پیچیدگی های متدولوژیک این سنت، قدرت آن در ساده بودن بنیانی آن وابسته است. البته دیگر سنت های برنامه ریزی نیز کاستی های خود را دارند و به واسطه ویژگی های خود، نقاط قوت و ضعف دیگری را مشخص تر می کنند.
ü برنامه ریزی اندک افزا:
یکی از اندیشمندانی که در حوزه برنامه ریزی اندک افزا نظریات متعددی را بیان کرده چالز لیندبلام است که برنامه ریزی اندک افزا را "حامی تعدیل دو سویه" می داند یعنی اندک افزایی گسسته، رهیافت جامع عقلانی را به عنوان یک رویکرد غیر واقعی مورد نقد قرار می دهد. او تاکید می کند که تصمیمات سیاستی زمانی بهتر درک می شوند و به نتیجه می رسند که توسط نهادهای رسمی که در انجام امور از طریق چانه زنی غیر متمرکز( که به بهترین شکل با بازار آزاد و یک نظام اقتصاد سیاسی دموکراتیک هماهنگ است) بهره می گیرند ، انجام شوند.
برنامه ریزی اندک افزا از یک سری از نقدها که در سطوح مختلف از خردگرایی برنامه ریزی جامع عقلانی شده بود مشتق شد. این نقدها به مواردی نظیر عدم حساسیت برنامه ریزی جامع عقلانی به عملکرد و ظرفیت عملکردی نهادهای موجود،شناخت شناسی تقلیل گرایانه و عدم توفیق آن در درک حدود شناختی تصمیم گیرندگان که به جای بهینه یابی به انتخاب های ناشی از تخمین های متوالی راضی می شدند، وارد شد. در نظریه برنامه ریزی اندک افزا، از سنت جامع عقلانی بیان ارزش های اجتماعی ( تقدم تبیین اهداف، جدا کردن مقصودها از ابزارها و فرض کردن یک علاقه عمومی به جای علایق متعدد عموم) بهره گرفته می شود.
سرانجام این که برنامه ریزی جامع عقلانی به خاطر تمایل به کنترل مرکزی( در تعریف مسائل و راه حل ها، در ارزیابی گزینه ها و اجرای تصمیمات) مورد نقد است. این نقدها نه تنها از سوی برنامه ربزی اندک افزا بلکه از سوی دیگر تئوری هایی که ذیلا به آنها خواهیم پرداخت نیز به برنامه ریزی جامع عقلانی وارد شده است.
ü برنامه ریزی دادو ستد مآبانه
برنامه ریزی دادوستد مآبانه بر تجربه واقعی زندگی افراد و سیاست هایی که در آن به کار گرفته می شود متمرکز است. برنامه ریزی برای یک جامعه هدف نا آشنا انجام نمی شود، بلکه در تعامل چهره به چهره با افرادی که تحت تاثیر تصمیمات قرار می گیرند انجام می شود. اصولا برنامه ریزی بیش از آنکه چیزی از جنس پیمایش میدانی و تحلیل داده ها باشد، از جنس گفتگوی بین افراد که به واسطه فرآیند دو سویه آموزش مشخص می شود،است.
در برنامه ریزی داد و ستد مآبانه، نهادهای برنامه ریزی محلی تکامل می یابند که به افراد کمک کنند تا کنترل بیشتری بر فرآیند های اجتماعی موثر بر رفاه شان داشته باشند.
در این حالت، برنامه ریزی چیزی جدای از سایر فرم های کنش اجتماعی نیست بلکه فرآیندی است که در تکامل مستمر ایده هایی که از طریق عمل معتبر شده اند، نهفته است.
در این تئوری، برخلاف برنامه ریزی اندک افزا، تاکید بیشتری بر فرآیندهای فردی و توسعه سازمانی می شود و کمتر بر دستیابی به اهداف خاص عملکردی تاکید می شود. برنامه ها نه فقط از لحاظ آنچه به واسطه رساندن کالاها و خدمات به افراد انجام می دهند بلکه به واسطه تاثیر برنامه بر مردم ( حس موثر بودن، ارزش ها و رفتار و ظرفیت رشد از طریق همکاری) مورد ارزیابی قرار می گیرند.
این در حالی است که برنامه ریزی اندک افزا بر منطق اقتصادی استوار است که می گوید افراد به دنبال علایق شخصی خود هستند.
ü برنامه ریزی وکالتی:
برنامه ریزی وکالتی که در دهه 1960 میلادی پروش یافت، ریشه در رویه های مختلف و گاه متضادی دارد که در کارهای حرفه ای تبیین شده و معمولا برای دفاع از علایق گروه های ضعیف در برابر گروه های قوی جامعه، یا به علل زیست محیطی یا برای دفاع از حقوق فقرا یا گروه هایی که حمایت مالی برخوردار نیستند در برابر قدرت های تجاری و دولت به کار گرفته می شود.
از نظر تئوری، برنامه ریزی وکالتی به دنبال ایجاد برنامه های جمعی است تا یک برنامه واحد.
از جنبه کاربست، به خاطر قرار دادن بلوک های لرزان بدون توانایی در بسیج حمایت موثر و مساوی برای گزینه های ساخته شده، مورد نقد است.
یکی از تاثیرات جنبش برنامه ریزی وکالتی تغییر در صورت بندی سیاست های اجتماعی است. به گونه ای که سیاست هایی که قبلا چندان مهم نبودند مورد توجه واقع شدند.
برنامه ریزی هنجاری توجه بیشتری به اصول هنجاری دارد و به اثرات جانبی تصمیم های گرفته شده حساس تر است. برای مثال در طرح های بزرگ ، توجه ویژه ای به جنبه های زیست محیطی ، اجتماعی و مالی می کند. به عبارت دیگر ، برنامه ریزی وکالتی عدالت اجتماعی را نیز مدنظر قرار می دهد.
ü برنامه ریزی بنیادی:
برنامه ریزی بنیادی ، سنتی مبهم است که دو جریان از اندیشه ها را که به ندرت در یکدیگر ادغام می شوند در بر می گیرد. یکی از این دو جریان به کنش خود به خودی می پردازد. نظیر برنامه ریزی دادوستد مآبانه ، این شیوه برنامه ریزی نیز بر اهمیت رشد فردی ، روحیه همکاری جمعی و آزادی از دست نیروهای هم رای تاکید می کند.
در این تئوری برنامه ریزی ، بیش از سایر رهیافت ها بر ایده های حقیقی مربوط به کنش های جمعی که می توانند در آینده نزدیک نتایج واقعی حاصل کنند تاکید می شود.
در این تئوری همچنین از منابع متنوع اقتصادی و اصول اخلاقی بوم شناختی ، معماری اجتماعی ، فلسفه انسان گرا و سابقه تاریخی استفاده می شود.
این بنیادگرایی در معنای واقعی برگشت به ریشه هاست. با این حال به دنبال به چالش کشیدن سیستم موجود بالاسری نیست.
این تئوری بر مفاهیم اندیشه آموزشی و یادگیری تاکید می کند. اندیشه ای که می گوید آموزش باید با اصول زندگی روزمره جوامع محلی نزدیک بوده و حداقل دخالت دولت و حداکثر مشارکت افراد در تعریف ، کنترل و تجربه محیط خودشان را دارا باشد.
دومین جریان از اندیشه بنیادی در برنامه ریزی ، نگاهی منتقدانه تر و کلی تر به فرآیندهای بزرگ مقیاس اجتماعی دارد : تاثیر ساختارهای طبقات و روابط اقتصادی ، کنترل توسط فرهنگ و رسانه ، پویایی تاریخی جریان های اجتماعی ، تقابلات ، پیوستگی ها و تنش ها همگی در این جریان به دقت مورد بررسی قرار می گیرند. در این جریان به حل مساله از طریق احیای جوامع اهمیت کمتری داده می شود و بیشتر بر تئوری حکومت که به نظر می رسد در کاراکترهای اجتماعی و زندگی اقتصادی در همه سطوح نفوذ می کند و ساختار و تحول مسائل اجتماعی را رقم می زند تمرکز می کند.